به 'شکنجه روانی' از داشتن پدر خود ربوده شده توسط تروریست کمونیست
Wمرغ من 19 سال خانواده من به کالی, کلمبیا, برای پدر من است. نام او تام Hargrove و او کشاورزی روزنامه نگار مشغول به کار در جوامع روستایی به مبارزه با گرسنگی و قحطی. رانندگی به کار در سپتامبر. 23, 1994 او دست تکان داد جاده کشیده از ماشین خود را در اسلحه پرتاب به پشت یک وانت و رانده شده به کوه آند. خانواده من به زودی یاد او ربوده شده بود توسط فارک یک کمونیست گروه تروریستی و بزرگترین چریکی ارتش در نیمکره غربی در آن زمان است.
من مادر سوزان مشاهده شده است که او نه تنها عضو خانواده گروگان گرفته شده است. ما ربوده شد ، من مادر و خواهر و من نمی توانستم ترک خانه ما در حومه کالی. اگر چه وجود دارد ؟ چه می شود اگر او بازگشت ؟ اگر چریک خواستار چیزی و ما وجود ندارد, برای پاسخ ؟ و اگر ما را ترک که در آن امر ما و آنچه را که ما انجام دهید ؟ ما نمی تواند رفتن به ناهار و بحث ما در مورد آدم ربایی است. کلمه را در سراسر شهر. ما تا به حال به نگه داشتن آرام و در خانه بمانند. پدر من زندگی در آن وابسته است.
آن را شکنجه روانی. ما به دام افتاده بودند با ما افکار و ترس های ما. ما تا به حال هیچ ایده آنچه که در آینده برگزار می شود; زندگی ما رفت کامل نگه دارید. ما نمی تواند برنامه را از هر نوع. و ما احساس درماندگی. ما شروع به مذاکره پرداخت باج به طور مستقیم با فارک از طریق رادیو از اتاق نشیمن ما و در حالی که به ما احساس هدف ما می تواند گاهی اوقات هفته ها یا حتی ماه ها بدون هیچ گونه ارتباطی با اسیرکنندگان خود را. هنگامی که ما در نهایت توافق و پرداخت به آنها ما فکر می کنیم که بدترین آن. اما آنها پول گرفت و حاضر به اجازه پدر من رفتن و ما مجبور به شروع همه را دوباره و دوباره وارد دور دوم از مذاکرات است.
هنگامی که اجتماعی فاصله شروع در اوایل این سال من تا به حال یک حس مشخص از déjà vu. عدم اطمینان. هراس از مکانهای بسته. این آشکاری وحشت. در تماس های تلفنی دوستان من شرح داده شده خود را "عجیب و غریب, واقعیت های جدید" و من فکر کردم: "من قبل از اینجا بوده است." بنابراین اگر شما هنوز هم در خانه نگران آمدن موج دوم انجام بهترین خود را به لحاظ اجتماعی فاصله در یک شهر یا یک کشور و یا یک کشور که خود را از دست داده اشتها برای فداکاری مشترک—من شما را بشنود. آنچه که شما در حال تجربه است که متفاوت از ربوده خانواده است. شما دیوانه نیست—آن را به شدت دشوار است. افسردگی است. اضطراب است. میل به گفتن "پیچ" و فقط بیرون بروید. این همه واقعی است.
وقتی فکر می کنم در مورد آنچه اتفاق افتاده در کلمبیا, من می دانم که آن را از همسایگان و دوستان ما است که به ما کمک کرد زنده ماندن ما مصیبت. ما در کنار درب همسایه بودند Greiners—ما نزدیک شده بود با آنها را زمانی که پدر من گرفته شده بود و ما می دانستیم که ما می تواند به آنها اعتماد. ما حباب شامل گسترش آنها; خانواده های ما با هم ادغام شدند به یک.
کلودیا Greiner در عقل بی نهایت به او اصرار داشت که ما را به بهترین از هر لحظه. او به ما کمک کرد دیدن سرگرم کننده در پخت و پز شام با هم شادی در استدلال بیش از آنچه که به بازی بعدی در سیستم Hi-Fi و رفاقت در عمل ساده از یک بازی بدمینتون. ما یاد گرفته بود قاطعانه در مورد نگه داشتن روزانه, آداب و رسوم است که کمک به حفظ ظاهر عادی در جهان ما از جنون. ما یاد گرفتیم به خنده در هر فرصت—اگر ما تا به حال ما را درون منفجر. و ما آن را همه با هم چون با هم بودیم قوی تر از ما بودند به تنهایی.
"خاطرات من شد شکل از درمان. جدا بودن از واقعیت ما را از طریق یک لنز دوربین یک راه بسیار ساده تر برای من به روند چه اتفاقی می افتد. و من جان سالم به داستان بگویید."
با وجود این همه من هنوز هم داشتن یک زمان سخت. مادر من این را دیدم و من را تشویق به نگه داشتن یک دفتر خاطرات از زندگی ما است. بنابراین من برداشت Video8 دوربین فیلمبرداری و فیلم برداری از همه چیز—از مذاکرات به پرداخت باج از انتظار برای چیدن بسته های که چریک را برای ما در سریع مواد غذایی, توالت, اصطبل. خاطرات من شد شکل از درمان. جدا بودن از واقعیت ما را از طریق یک لنز دوربین یک راه بسیار ساده تر برای من به روند چه اتفاقی می افتد. و من جان سالم به در گفتن داستان.
و اگر شما یک دفتر خاطرات به عنوان یک خود خواه عمل می کنند و سپس من شما را به این: معلوم می شود پدر من نگه داشته و خاطرات بیش از حد, خود, راز حسابداری از زمان صرف شده در اسارت. او مجدانه قرار روز banalities—ناچیز کاسه برنج بود که تنها غذا, عجیب قریب, بحث کوچک او ساخته شده با اسیرکنندگان خود را خود غم و اندوه در حال جدا از کسانی که او را دوست داشت. خود را تنگ دست خط را پوشش می دهد در هر اینچ از هر صفحه. در حالی که او در گذشت مدتها پیش در دفتر خاطرات خود باقی می ماند—یک پورتال به زمانی که او بود دور اما هنوز زنده است. خواندن آن است که نزدیک ترین من می توانم به صرف وقت با او است. و برای که من برای همیشه سپاسگزار.
—مدیر مایل Hargrove بازگو دلخراش 334 روز از پدرش آدم ربایی در این مستند معجزه ماهیگیری. این فیلم متکی به طور انحصاری بر خود اصلی و دانه دار دوربین فیلمبرداری فیلم از سال 1994 به استادانه صنایع دستی و مجزا تلطیف و عمیقا شخصی جوی هیجان انگیز. معجزه ماهیگیری برنامه ریزی شده بود که خود را برتر جهان در جشنواره فیلم ترایبکا قبل از لغو آن, و در حال حاضر در جریان AFI اسناد از طریق ژوئن 21 و نانتاکت جشنواره فیلم خرداد ساعت 23: 30.