چگونه جیمز بالدوین معیوب حافظه به همراه داشت ماندگار حقیقت

On 4 سپتامبر سال 1957 میلادی هرمان شمارش یک استاد الهیات در کارولینای شمالی جانسون C. Smith, دانشگاه, برنامه ر

توسط NEWSCENTERALS در 15 تیر 1399

On 4 سپتامبر سال 1957 میلادی هرمان شمارش یک استاد الهیات در کارولینای شمالی جانسون C. Smith, دانشگاه, برنامه ریزی برای رها کردن دختر خود را در دایره در مقابل هاردینگ دبیرستان که او حضور برای اولین بار. واقع شده و از غرب خیابان پنجم در لبه مرکز شهر شارلوت هاردینگ ساخته شده بود در سال 1935 و ایستاده بود به عنوان بخش مهمی از این شهر را در چشم انداز. آن را به حال شده است به طور كلى و پس از آن نیز اما در سال 1957 هاردینگ در نهایت مواجه با چالش های دشواری گذاشته 1955 تصمیم دیوان عالی کشور در Brown v. هیئت مدیره آموزش و پرورش. مانند بسیاری از مدارس در جنوب هاردینگ در برابر لغو تبعیض نژادی مشخص و دانش آموزان خود را تهيه و به مقاومت در برابر ورود آن اولین بار, سیاه, دانشجو, دوروتی "نقطه" می شمارد.

در پیش بینی از ناآرامی شارلوت پلیس سنگر جاده اصلی به مدرسه تا نقطه مجبور به خارج شدن و راه رفتن. هرمان دوست ادوین Thompkins سوار در ماشین با آنها و ارائه به پیوستن به نقطه در حالی که پدر او پارک شده است. هرمان نگاه دختر خود را به عنوان او در را باز کرد و او را به یاد آنچه که او همیشه گفته خانواده اش: "نگه داشتن سر خود را بالا است." او می دانست آنچه که او را در راه به داخل ساختمان. روزانه تهدید به حال مجموعه صحنه را برای آنچه که مورد اتفاق می افتد.

با Thompkins راه رفتن کمی پشت سر او دوروتی شمارش پوشیدن جدید قرمز و زرد لباس های ساخته شده توسط مادر بزرگ خود را با یک تعظیم بلند که جریان فراتر از او دور کمر به waded دریایی سفید از خشم. او تنها پانزده سال سن یکی از چهار سیاه و دانش آموزان انتخاب شده به ادغام مدارس در شارلوت. سه تن دیگر هیچوقت چهره مقاومت است, چون سفید, شهروندان, شورای انتخاب کرده هاردینگ به عنوان محل خود را ایستاده. و ایستادگی آنها بود. نقطه شمارش مواجه موجی از نفرت که صبح و آن را گرفته شده توسط این دوربین از همین Sturkey یک عکاس برای شارلوت آبزرور. به عنوان او راه می رفت به سمت مدرسه, دانش آموزان سفید خود چهره وحشیانه ای با نفرت و بی تردید خوشحالی فریاد زد "کاکاسیاه بازگشت به خانه" و "بازگشت به آفریقا burrhead!" آنها انداخت چوب و تکه های یخ. آنها تف لباس جدید خود را. پلیس حاضر برای محافظت از او ماندن در انتهای دیگر خیابان و تماشای منظره از دور. هیچ مقامات مدرسه یا معلمان حاضر بودند برای آرام کردن جمعیت و یا اسکورت دوروتی به کلاس. در عوض با سر خود را بالا برگزار شد بر او دراز و باریک پنج-پا-دو-و-یک-نیمه-اینچ قاب ابرو خود را furled با خیره شدید که شاید مخفی او ترس و دهان او را پیچیده در شیوه ای که نشان داد او ترسناک و مطلق و انزجار نقطه راه می رفت یک نژادپرست دستکش بلند برای ورود به هاردینگ دبیرستان.

او ساخته شده راه رفتن فقط برای سه روز بیشتر قبل از تصمیم گیری هرگز به بازگشت.

همین Sturkey عکس از نقطه دلخراش تجربه به زودی در سراسر جهان سفر کرده و به اثر بزرگ است. در هیچ نام در خیابانجیمز بالدوین ادعا کرد که با دیدن دکه روزنامه فروشی, تصاویر دوروتی می شمارد در حالی که در دانشگاه سوربن در پاریس در اولین کنفرانس بین المللی از نویسندگان و هنرمندان به رهبری او را به بازگشت به ایالات متحده پس از سالها دوری از خانه. او در پوشش کنفرانس ادبی مجلات Preuves و برخوردو او به یاد می آورد, عکس, مقابله با او را به عنوان او راه می رفت از سالن جلسه:

رو ما در هر روزنامه, کیوسک در آن گسترده درخت سایهدار بلوار, شد, عکس از پانزده سال دوروتی شمارش بودن ناسزا و تف بر توسط اراذل و اوباش به او در ساخت راه خود را به مدرسه در Charlotte, North Carolina. وجود دارد unutterable, غرور, تنش و غم و اندوه در چهره... از آن ساخته شده من خشمگین آن پر شده و من با هر دو نفرت و ترحم و از آن ساخته شده من شرمنده. یکی از ما باید شده اند وجود دارد ، من dawdled در اروپا تقریبا هنوز یک سال دیگر برگزار زندگی خصوصی من و تلاش من برای پایان یک رمان بود اما در آن روشن بعد از ظهر که من می دانستم که من ترک فرانسه است. من می تواند به سادگی دیگر نشستن در اطراف در پاریس بحث الجزایر و آمریکا مشکل است. هر کس دیگری بود خود را به پرداخت غرامت و آن زمان بود که من به خانه رفت و معدن پرداخت.

آن را می سازد برای یک گالوانیزه لحظه با جیمی نقل مکان کرد به ترک پاریس با ظلم و ستم بازدید در یک کودک. اما این کاملا در این مورد. آن را نمی توانست به تصویر دوروتی می شمارد که موجب بالدوین به فرانسه. این حادثه در هاردینگ دبیرستان اتفاق افتاده است در پاییز سال 1957 میلادی یک سال پس از 1956 کنفرانس در پاریس. در واقع این مقاله جیمی نوشت: در آن زمان برای , برخورد, بعد, منتشر شده در , هیچ کس نمی داند به نام من در سال 1961 نیست ذکر است تعداد عکس در همه. در این مقاله خاطرات خود را برای رسیدن به یک نوع متفاوت از تجربه حسی: "به عنوان شب در حال سقوط بود ما ریخته به خیابان های پاریس. دختران و پسران مردان و زنان, دوچرخه, تراس, همه آنجا بودند و مردم صف تا قبل از نانوایی نان است." هیچ اشاره ای از یک عکس. هیچ اهمیت تصمیم گیری است.

بالدوین تأملاتی در عکس دوروتی شمارش در هیچ نام در خیابان آمد برخی از شانزده سال پس از حوادث در شارلوت و حافظه خود را شکست خورده او. در یک معنا این نیست قابل توجه شکست در آغاز این کتاب بالدوین هشدار می دهد که خواننده را به خود اعتماد خاطرات. "خیلی شده است blotted" او می نویسد: "آینده را تنها به تازگی در سردرگم و غیرقابل اعتماد چشمک می زند."

اما اشتباه خواهد بود به خواندن این احتیاط به صرف اشاره به کمرنگ شدن حافظه از پیری ذهن است. به جای آن یک نتیجه از تروما نه صرفا بالدوین اما جمعی تروما با تجربه در این دوره از یک دهه و نیم از خیانت جنبش حقوق مدنی. بیش از شانزده سال پس از دوروتی فقره اقدام به desegregate هاردینگ دبیرستان بالدوین شاهد بود نزدیک وحشت از آمریکا نژادپرستی است. بسیاری از کودکان سیاه و سفید, در جنوب و در شمال شده بود موضوع را به آنچه که او تجربه کرده بود. دیگران رو تحمل مبارزات خشونت علیه مردم سیاه و ضرب و شتم و قتل معترضین. که می داند که چگونه بسیاری از مردم سیاه و سفید خط پایین رودخانه می سی سی پی به سادگی از آنجا که آنها می خواستند به حق خود را به رای دادن. رهبران سیاه و سفید شده بود به قتل رسید. وحشت و ناامیدی تبدیل شده بود تعریف ویژگی های سال دخالت. و در تمام آن امریکا هنوز گیر کرده در باتلاق دروغ.

بالدوین اشتباه در یادآوری که چرا او به ایالات متحده نشان داد که چگونه ضربه های رنگی خود را شاهد است. خاطرات پراکنده بودند و یا سرکوب. دردناک لحظات باعث شد با برخورد تصادفی. غم و اندوه و از دست دادن اغلب ضعف همه چیز. در هیچ ناماو تلاش می کند به تصرف خود در سطح فرم اثر این ضربه: این کتاب می خواند مانند بازتاب از کسی که دچار آسیب های روانی شده تاشو عقب بر خود و پیچش زمان به گذشته و حال با هم برخورد و سقوط به هر یک از دیگر. خاطرات سیل و عقب رفتن. پس از یادآوری ترور دکتر مارتین لوتر کینگ جونیور و چگونه پادشاه مرگ و تشییع جنازه او را تحت تاثیر قرار, Baldwin نوشت: "ذهن عجیب و غریب و وحشتناک خودرو... و ذهن خود من پس از من تا به حال سمت چپ آتلانتا شروع به حرکت به عقب در زمان به مکان های, مردم, و, حوادث, من فکر کردم من تا به حال فراموش شده است. غم و اندوه سوار آن وجود دارد... و یک نوع خاصی از سردرگمی." اینجا, در این پس از بار, شاهد و تروما به طور جدایی ناپذیری بودند.

خیلی از جیمی زندگی پر از تجارب آسیب زا که در سمت چپ زخم دائمی. مشکلات خود را از دوران کودکی خطرات ناشی از شکارچیان جنسی تجارب خود را با پلیس در هارلم و خود را احساس به دام افتاده با آن همه وزن به شدت در او چگونه پیمایش جهان است. کسانی که زخم به شکل هنری خود را دید. تروما هدایت چشمان خود را (و قلم) به درد که کمین در سایه تجربه انسانی و شیوه های مختلف همه ما سعی کنید به اجتناب از آن است.

در پاریس بالدوین در پی بحرانی فاصله لازم به reimagine خود را جدا از مفروضات و کلیشه های از مسابقه که اشباع زندگی آمریکایی. او نیاز به فضا برای دیدن خود و کشور متفاوت است. این نبود انتزاعی یا علمی ورزش برای او. بسیار از زندگی در آن وابسته است. جیمی می دانست که او نمی تواند زنده ماندن کمک به راه مردم سیاه شد و مجبور به زندگی در این کشور است. تنها جنون یا قتل او را در انتظار وجود دارد.

پس از بازگشت به ایالات متحده نیست به سادگی یک انتخاب سیاسی به عنوان او به نظر می رسد نشان می دهد در هیچ نام. او نیاز خانواده او دوست داشت تا از صمیم قلب اما تا به حال پشت سر گذاشته است. او می خواست به راحتی از فرهنگ آمریکایی—برای تلفن های موبایل از زبان طعم و مزه مواد غذایی خود لذت و درد. او می خواست به تجربه دوباره این عناصر از زندگی سیاه است که در اطراف رقصید در تخیل خود را و ساخته شده راه خود را به نوشتن خود را. او برای اولین بار به نیویورک بازگشت و برای مدت نه ماه در سال 1954 آوردن خود بازی امین گوشه و مقاله است که می تواند تبدیل به "یادداشت های یک پسر بومی." او احساس خارج از محل. سال خود را در پاریس ایجاد کرده بود چه احساس مانند یک unbreachable فاصله بین او و زندگی او را پشت سر گذاشته بود هنگامی که او برای اولین بار به فرانسه رفت. دوستان قدیمی احساس غریبه. و البته آنها نمی دانستند که او دیگر او رفته و هفت سال. اما او به پاریس بازگشت و تنها برای پیدا کردن که آن را دیگر همان است یا نه. "تا زمانی که من آمد به امریکا و من نمی دانستم چگونه بسیاری از کنسرت بربس من زدم از زیر من. و در میان آنها آن را به عنوان معلوم شد سرپا نگه داشتن پاریس," او گفت: به سرخس Eckman. "من تقریبا به تنهایی در پاریس وقتی که من رفت و برگشت به عنوان من در اینجا بوده است."

بالدوین در بازگشت به فرانسه در پاییز سال 1955 بود سرند با مخلوطی از شور و هیجان خود را در مورد متوسط ادبی موفقیت در ایالات متحده و تعمیق افسردگی است. عشق وعاشقی شدید بود و در نهایت به پایان رسید و بالدوین تنها می تواند جلوتر از خودش یک زندگی "فوق العاده غیر واقعی جایگزین به درد من" که در آن حتی اگر او زمانی شهرت او را دوست دارم. به تنهایی و از جان گذشته او در زمان مصرف بیش از حد قرص خواب تنها برای تماس با دوست خود مریم نقاش به او بگویم آنچه که او انجام داده بود. او با عجله به سمت خود را با یک دوست و کمک به صرفه جویی در زندگی خود. حتی در ناامیدی بالدوین متوجه شدم که او به عقب نگاه کرد در آن زمان که چیزی عمیق تغییر کرده بود در او. "من حدس می زنم من در ساخت تا ذهن خود را در برخی از کشور عجیب و غریب, خصوصی راه در مورد آنچه که من را با بقیه زندگی من," او گفت:. "و من فکر می کنم من مشکوک—هر چند من فکر نمی کنم من می تواند آن را قرار داده است که راه آن است که من می توانم واقعا امیدوارم که به صرف بقیه زندگی من در فرانسه. تلاش خواهد مرا بکشند."

آن را در اواخر سپتامبر سال 1956 و پس از آن اقدام به خودکشی که او در بر داشت خود را در دانشگاه سوربن پوشش کنفرانس بین المللی از نویسندگان و هنرمندان است. آن شده اند که یک سال پس از آن اگر او آن را در زمان بالدوین متوجه همین Sturkey عکس از دوروتی شمارش با کمی پیچ خورده, دهان او متعصبانه غرور در پوشش می دهد از روزنامه ها.

عکس او بود نه به این دلیل او تصمیم به ترک پاریس ، اما زمانی که بالدوین رفت و در نهایت به جنوب در سال 1957 در این پیشنهاد از حزبی نظر فیلیپ Rahv او در بر داشت Dot داستان. او وارد شارلوت در پاییز و پس از او تا به حال خارج از هاردینگ دبیرستان. یک زن او گزارش داد و گفت: او از اراذل و اوباش و تف که چکیده از سجاف دوروتی ، چندین دانش آموزان سفید او گفته شد التماس نقطه به ماندن بگیرید. "هری طلایی سردبیر کارولینای اسرائیلیپیشنهاد کرد که "hoodlum عنصر" ممکن است پس از خجالت این شهر و ملت اگر چند تا از این شهر منجر بازرگانان تا به حال شخصا همراهی خانم شمارش به مدرسه."

اما حتی زمانی که بالدوین نوشت: در مورد سفر خود در جنوب و دو سال بعد در سال 1959 مقاله به صورت حزبی بررسیاو اشاره نمی کند تصویر خاص از دوروتی او بعدها ادعا کرد چنین تصور در او. او ارائه شده به جای یک شرح پایان از دوروتی مصیبت او تصمیم به ترک مدرسه و تاسف و تروما که همراه با آن است. سال بعد در هیچ نام در خیاباناو شروع می شود در ابتدابا تصویر او در میان نفرت در روز اول و استفاده از این عکس معروف از دوروتی برای توجیه تصمیم خود را برای پیوستن به نزاع. تروما نمی آمد در پایان به جای آن قاب داستان: "از آن ساخته شده من شرمنده... یکی از ما باید شده اند وجود دارد با او!"

"روایت واقعه قطعات چگونه ما به یاد داشته باشید. ما به خاطر آنچه که ما می تواند و آنچه که ما به شدت نیاز به نگه داشتن خود را با هم."

به دنبال بازگشت پس از مرگ Medgar Evers مالکوم ایکس و مارتین لوتر کینگ جونیور, عکس با همه آن ترحم غم و اندوه و غرور نشان داده برای بالدوین در سال 1972 تقاضا برای شهادت به آنچه اتفاق می افتد در سال 1956 و به آنچه که تا به حال برخوردی از آنجا که منجر به خاطره ای از آن در هیچ نام در خیابان. نقطه چشم دستگیر تروما که سفر. بالدوین به دنبال نقل از آنچه اتفاق افتاده است در آستانه یک جنبش اجتماعی است که تلاش برای تبدیل این کشور به شهادت به فرد ترکیبی از تروما و شن که او در حال حاضر می دانستم که به خوبی دیده می شود در یک پانزده ساله, سیاه, دختر شجاعت است که موجب اوبه طوری که او معتقد به جهش را به آتش کشیدند.

روایت تروما قطعات چگونه ما به یاد داشته باشید. ما به خاطر آنچه که ما می تواند و آنچه که ما به شدت نیاز به نگه داشتن خود را با هم. زخم تاریخی و دردناکی در حال حاضر تهدید به پاره کردن روح و اگر این اتفاق هیچ چیز دیگری مهم است. گفتن داستان از تروما در متناسب و شروع می شود نیست تاریخچه در هر رسمی حس. این راه از سانحه حافظه کار می کند: خاطرات گرفتار در "نبرد تن به تن بین به خاطر سپردن و فراموش کردن." حقایق bungled به نمایندگی از مقدار مورد نیاز حقایق. ما سعی کنید به نگه داشتن سر ما بالاتر از آب و خودمان بگویید یک داستان نگه می دارد که ما در پاها و بازوها حرکت در زیر سطح.

توسط 1972, Baldwin می تواند بخشیده شود برای فراموش کردن بعضی چیزها. او در تلاش بود برای نگه داشتن خود را—نگه دارید ما هم بعد از همه. چهار سال به نیکسون و reassertion از دروغ به نام "اکثریت خاموش" در دهه گذشته مبارزه برای برابری, بود و در حال حاضر عقب به تاریخ تغییر قوانین انجام می شود اما کمی به آدرس ارزش شکاف. در هیچ نامبالدوین نقل مکان کرد و از تصویر دوروتی شمارش به حوادث جنبش حقوق مدنی و در سایه مرده و شکسته به دنبال داستان در مورد گذشته که حداقل به ما برخی از حس جهت در نامشخص لحظه. او misremembering به دنبال مشرق زمین ما را به بعد از زمان جنبش حقوق مدنی و برای جلب توجه به تروما و ترور که تهدید همه چیز. "چه یکی نیست به یاد داشته باشید," او به یاد خواننده "است مار در باغ یکی از رویاهای."

بالدوین مشاهده پس از سانحه حافظه بسیار سازگار است. در "هزاران دست رفته" نوشته شده در سال 1951 او باعث می شود نقطه مورد رابطه بین حافظه تروما و گذشته است.

هر جا که Negro صورت به نظر می رسد تنش ایجاد تنش است, سکوت پر از چیزهای unutterable. این یک احساساتی خطا در نتیجه به این باور است که در گذشته مرده است; آن را به معنی چیزی برای گفتن آن است که همه را فراموش کرده اید که Negro خود را فراموش کرده است آن را. آن است که یک سوال از حافظه است. Oedipus نیست به یاد داشته باشید قیش که پای خود را; با این وجود, علائم آنها به سمت چپ شهادت به آن عذاب نسبت به آن فوت او منجر شد او را. مرد به یاد داشته باشید نیست دست که به او زده تاریکی که وحشت زده او را به عنوان یک کودک; با این وجود دست و تاریکی باقی می ماند با او تفکیک ناپذیر از خود را برای همیشه بخشی از شور و شوق است که همواره او را در هر کجا که او فکر می کند به پرواز.

برخی از سی سال بعد در آخرین کتاب شواهد از چیزهایی که دیده نمی شود, در مورد آتلانتا کودک, قتل بالدوین آغاز می شود با تمرکز بر مشکل به خاطر سپردن الگوهای گذشته و جدا کردن آن از آنچه او تصور خود قادر به یاد داشته باشید. "ترور نمی تواند به یاد" او می نویسد. "یکی از نابودی آن است. زنده—انسان—نابودی آن است. یک اختراع و یا ایجاد یک شخصیت و یا یک شخصیت. در زیر این تجمع (rock of ages!) خواب و یا امید به خواب که ترور که حافظه repudiates."

"من حافظه stammers, اما روح من گواه است."

جیمز بالدوین

بی رحمانه طنز است که ترور حرکت ما در مورد. ما در حفاری ترانشه به تغییر مسیر خاطرات و آنها را به جریان از ما دور است. اما مانند آب های می سی سی پی رودخانه, خاطرات همیشه بازگشت سیل همه چیز مهم نیست چقدر بالا ما برای ساخت stilts.

اگر چه او به نوشتن در مورد قتل و کودکان گمشده آتلانتا, Baldwin نشان از ترس عمیق است که به شکل خود خاطرات.

آن را تا به چیزی برای انجام با این واقعیت است که هیچ کس مایل به سقوط و سر پایین به تورنت از آنچه او می کند به یاد داشته باشید و نمی خواهید به یاد داشته باشید. آن را تا به چیزی برای انجام با این واقعیت است که همه ما به اینجا آمدند به عنوان نامزد برای کشتار مردم بی گناه. آن را تا به چیزی برای انجام با این واقعیت است که همه بازماندگان, اما آنها به جای یا شکست به یاد داشته باشید آن را تحمل بی شفقت گناه بازمانده.

او تا به حال جان سالم به در طوفان مدرن سیاه و جنبش آزادی (ترور های خیانت, جنون) زندگی می کردند و بدون توجه به بار گناه داستان—به ویژه از طرف کسانی که نمی تواند. "من حافظه stammers," او نوشت. "اما روح من گواه است."

در پایان, ما نمی تواند فرار ما آغاز: زخم در پشت ما و سفید-knuckled گرفتن از شلاق قرار داده است که آنها وجود دارد باقی می ماند در تار طرح در سراسر نسل و در راه ما با احتیاط یا نه بنابراین با احتیاط حرکت در اطراف هر یک از دیگر. این میراث از ض ارث از انواع ارث از گناه است که مبنای بسیاری از آنچه ما در این کشور است.

این شده است هرگز به امریکا راه برای مقابله با تروما به طور مستقیم تا حد زیادی به این دلیل که دروغ نمی اجازه می دهد برای آن است. در تقریبا در هر نوبت این کشور را به حداقل می رساند تروما یا با تغییر سرزنش آن بر روی حاشیه بازیگران حاضر ("این اعمال نمی نمایندگی که ما"), نسبت ارزش قرآن"هر کس در آن زمان معتقد بودند در بردگی") یا در بدترین حالت به عقب بر روی آسیب دیده اند ("آنها مسئول برای خود"). شده است وجود دارد هرگز یک مکانیسم از طریق چیزی شبیه به یک حقیقت و آشتی کمیسیون برای خودمان گفتن حقیقت در مورد آنچه که ما انجام داده اند در یک راه است که به طور گسترده مشروع سیاست های دولت برای تعمیر سیستماتیک تبعیض در سراسر دنيا ، ما کاج ملی آیین از کفاره که دور گناه ما بدون نیاز به پذیرش از گناه بزرگداشت مارتین لوتر کینگ جونیور در روز و یا اشاره به انتخاب باراک اوباما و در روند انجام آسیب بیشتر به مصدوم از طریق یک نوع تاریخی gaslighting.

این کار شوم از انکار جنایت بالدوین در مورد نوشت. ما دروغ و پوشش گناهان ما و قطع صدمات آنها شود. ما جدا تروما از ملی ما خود درک و قرار دادن آن در همه, در ناسپاس گریه می کند از شکایت و قربانی در میان کسانی که تجربه درد و از دست دادن. "بزرگترین افراد متعصبی هستند افرادی که در تماس با افراد دیگر افراد متعصبی" جورج والاس اعلام کرد در سال 1968. با این منطق ما شناسایی مقصر می گشتند به تحمل بار گناهان ما. کارگران ثبت نشده و مسلمانان تبدیل به "niggers" به تقویت احساس ما از سفیدی است. پیدا کنیم و امنیت و ایمنی در توهمات چگونه ما همیشه بدون توجه به آنچه ما انجام می دهند و چه قتل عام ما ترک ما در جاده ها به یک اتحاد کامل تر.

دروغ کار می کند مانند یک مانع و نگه می دارد nastiness از زندگی ما را از تبدیل شدن به یک بخشی از داستان آمریکایی در حالی که کسانی که واقعا می دانیم آنچه اتفاق افتاده است به یاد داشته باشید متفاوت است. "چه وحشتناک است که آمریکایی سفید مردان آماده به باور من نسخه ای از این داستان به این باور است که این اتفاق افتاده است" بالدوین اعلام کرد. "به منظور جلوگیری از اعتقاد داشتند که آنها تعیین کرده اند تا خود را در یک سیستم فوق العاده بهانه انکار و توجیه [یک سیستم است که] در مورد از بین بردن درک خود را از واقعیت این است که یکی دیگر از راه گفت خود حس اخلاقی." علائم Oedipus را قیش باقی می ماند و برخی مانند یونانی کر می توانید ببینید که دقیقا همان جایی که همه از این است که ما منجر.

از این کتاب شروع دوباره: جیمز بالدوین امریکا و فوری آن درس برای خود ما توسط ادی S. Glaude جونیور Copyright © 2020 توسط ادی S. Glaude جونیور منتشر شده توسط تاج یک اثر از خانه تصادفی یک بخش از Penguin Random House LLC. تمام حقوق محفوظ است.

ادی S. Glaude جونیور James S. مکدانل برجسته استاد دانشگاه در دانشگاه پرینستون و نویسنده از دموکراسی در سیاه و سفید.



tinyurlis.gdu.nuclck.ruulvis.netshrtco.de
آخرین مطالب
مقالات مشابه
نظرات کاربرن